یه روز جمعه کیارش به همراه بابا
پسر کوچولوی مامان 2شبه که ساعت 11شب میخوابی و ساعت 7:30 صبح از خواب بیدار میشی و سحرخیز شده پسر طلای مامان. امروز صبح که ساعت7:30 بیدار شدی یه خورده با هم بازی کردیم و بعد رفتی سراغ بابای بیچاره، اون رو هم از خواب بیدار کردی و خوش به حال من که وقتی دیدم بابا بیدار شد من خوابیدم که اصلا نفهمیدم چه جوری خوابیدم بابا برات صبحونه آماده کرده بود و با هم نوش جون کرده بودین و بعد 2 نفری بدون مامان مردمردونه رفتین شهربازی. خوش به حالتون من هم راحت راحت خوابیدم آخه امروز ظهر به صرف خوردن یه دیزی لذیذ خونه بابا ایرج اینا دعوت بودیم و من هم از بابت ناهار درست کردن خیالم راحت بود و کسری خوابم با خوابیدن زیاد امروز جبران شد. ممنون با...
نویسنده :
maman mahsa
21:27